حال من حالی نیست که بتوان به آن گفت خوب..
میخواهم بنویسم ولی نميتوانم...!
هیچ چیز بدتر از دردی نیست که بابتش زبانت به حرف زدن سنگین میشود...
خدا که ميداند... دید.... گفته بود... ولی من خودم بودم که همچون کودکی نوپا پریدم در آغوشی که امن نبود...
حالا... جواب اينهمه برهوت روحم را چه کسی خواهد داد؟....
آنها که دینشان را با رها کردن روحم حفظ کردند؟....
آه....
یک استکان چای با خدا ......برچسب : نویسنده : mroute66a بازدید : 239