حیران فقط یک گردنه نیست!

ساخت وبلاگ
دلتنگ نیستم...بیشتر بلاتکلیفم ...

گاهی از خودم میپرسم واقعا این آدم... همان هست که ارزش اينهمه صبر و اذیت و کنایه را داشته باشد؟...

یا میپرسم، این رابطه که اينهمه برایش خرج شدی، واقعا همان بود که سالها برای داشتنش لحظه شماری کردی؟...

و در جوابش... نه میتوانم با دلی مطمئن بگویم بله.... 

و نه با اطمینان بگویم نه...

بیشتر خواهان آرامشم... هرچند در تمام شدن همه ی رابطه های اطرافم، و آدمها، و جریان های قدیمی و جدید مسخره و کودکانه باشد... یا در آغاز یک تنهایی طولانی... 

من به شکلی عمیق به خلوت کاملا شخصی ،و دور از هر دخالتی... و سرک کشیدنی... و نگران شدنی... یا نشدنی... نيازمندم... 

انگار خدا به ذات من متکلم وحده بودن را با نخی از جنس خود خواستن های بشری، آنچنان دوخته که، با اندکی راه نیامدن این بشر های متعفن اطرافم، تمام تار وپودوجود به لرزه افتاده .. 

آه...

خدایا. ..

چقدر حيرانم...  

و پایان این حیرانی، پشیمانی نباشد ای کاش..  

 

یک استکان چای با خدا ......
ما را در سایت یک استکان چای با خدا ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mroute66a بازدید : 236 تاريخ : دوشنبه 22 بهمن 1397 ساعت: 23:56