مرگ

ساخت وبلاگ
.

نه تو می مانی و نه من... نه این همه غم و شادی مواج بین ما... روزگاری که چندان دور نيست...  میان ما و تجربه اش یک استکان چای سرد و چند قند خاک گرفته منتظر است تا...

قول بده دلگیر نشوی از هراس من... 

و نه از سکوتم...

و چای هايمان را داغ بریزی.... 

که زندگی چیزی نیست که...  از یاد من و تو برود...

امروز گویا غبار مرگ نشست روی چادرم در قبرستان... و در بازار.... هنگام تشییع جنازه....

از کوچه که عبور کردم.... انگاری نشسته باشد بر تن زنی در حوالی خانه...  

آخر میگویند مرده! ...  

با فریاد هم میگویند.... 

ولی امروز در قبرستان کسی داد نمیزد...! 

انگار میان آن مردگان و یاران زنده شان هم، یک استکان چای سرد...  و چند حبه قند غبار گرفته،

فاصله بود...

.


نوشته شده در  ساعت   نویسنده شـــبیر 

یک استکان چای با خدا ......
ما را در سایت یک استکان چای با خدا ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mroute66a بازدید : 226 تاريخ : دوشنبه 26 تير 1396 ساعت: 1:54