یک استکان چای با خدا ...

متن مرتبط با «بارش» در سایت یک استکان چای با خدا ... نوشته شده است

بارش

  • من از تلاطم میان امواج ، از سکوت بعد از رعد، از سرمای بعد از بارش باران ملایم پاییزی حرف میزنم... از باور استواری درخت، از چوب های خورده ی پوکش که منتظر اره های بی رحم انسان هاست... نه... حال زندگی ام بد نیست... زنده بودن بیمار شده...مدتهاست که قلم و رنگ رفته کنج کمد و خاک روی برگه های سفیدم میرقصد، و من هیچ عیبی در این نمیبینم که پنجره های اتاقم را هفته ها باز نکنم...حالا دیگر سبز و سرخ  تنها رنگ دنیا نیست، ما به تمنای روحمان از دنیا بدهکار مانده ایم...و هر روز شروع دوباره ها نیست وقتی شبی تا صبح ثانیه ها دوان دوان باشند اما، ساعت بر صفر معلق بماند و بماند.این تنها راه، در نظرم تا ابد است...هزاران برگ خشک را انگار باید زیر پاهایم له کنم... و دیگر نگران هیچ کدامشان نیستم.....اری... دلتنگم... ودلتنگی، تنها حرف تلخ این همه واژه های نامرتب بود....‌‌‌‌..........همیشه نقطه چین ها بهتر از من حرف میزنند.... اول اردیبهشت 00 برچسب‌ها: دلتنگی نوشته شده در  ساعت &nbsp نویسنده شـــبیر  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها